آن ظهر
سطر به سطر
چکاچک شمشیرها بیشتر میشد
و صورت کربلا داغتر
نویسنده، آخرین سطر را هم نوشت؛
اسم داستانش را گذاشت:
«آن ظهر»
نویسنده
هنوز نمیدانست چه کسی
خودکار قرمز به دستش داده است!
زخم داغ
شمشیر
سکوت سرخ خاک را شکافت
و نوشت:
«عاشورا
زخم داغیست بر پیشانی کربلا»
شمشیر خیره شد
به غروب خورشید
فولاد دلش نرم شده بود!
ضمیمه «دوچرخه»